تک گيشنيز
واي خدا فقط يکي که مطمئنم نيست اخه شانس تا چه حد؟؟؟حالا اونم کدوم تک؟ تک دل!
اگه دل باشه بردم و اگه تک دل نباشه زندگيم تمام
نفس عميقي کشيدم نگاهي پر نفرت اما از درون عشق به اميد کردم و دستمو بردم تا ورق چهارمو برگردونم
_نه صبر کن حرفاي ما تموم نشده
صداي عليرضا بود که منو از حرکت انداخت
_علي ديگه چه حرفي؟؟هر چي هم حرف بزنيم ميرسيم به سر خانه اول
_من هنوز خيلي حرف ها دارم بعد از گوش دادن به حرفام ميتوني ورقُ نگاه کني و هر تصميمي دلت خواست بگيري مهم ترين حرفم اينه که کيارش باباتو نکشته
_به روباه گفتن شاهدت کيه گفت کلاغ
_بحث دوستي نيست اون نکشته اگه کيارش عموي منو کشته بود که الان مرده بود
_بله من بابامو کشتم پس
_نه تو هم نکشتي..به اين فکر کن تو امشب خطايي مرتکب نشدي اما من تو رو با چشم خودم ديدم که داري خطا ميکني حالا تو که کيارش رو نديدي
_شوهاد و همه چيز نشون ميده کيارش رفته بوده پيش بابام
_اره رفته بوده
_پس چرا دروغ گفت که نرفته
_چون مجبور بود
_چرا؟؟
_چون خيلي چيزا هست که ازش بي خبري
_هه مثلا؟
_منم عضو گروه هستم اما راي اينکه تو منو ميديدي شرکت نکردم گروه ما همه ي خلافکار ها رو شکست ميداد و جلو ميرفت و منم امار همه چيز را داشتم اما يه گروه که باند خيلي بزرگ و خطرناکيه امار گروه ما رو دراورد
_خب اين چه ربطي به کشته شدن بابام توسط کيارش داره؟
_هي چه بگويم که اشکم همه فرياد است ما اطلاعات فراواني درموردشون به دست اورديم اما اونا دست گذاشتن رو قلب گروه
_قلب گروه؟؟
_اره
_کي؟
_تو
_من؟؟؟؟؟
_اره تو قلب گروهي
_چرا من؟
_چون......
_چون رئيس گروه ايران کيارشِ و اونم عاشق تو و حتي خيلي چيز هاي ديگه....تو رو راحت تحت نظر گرفتن و فيلمشُ دادن به کيارش و اين يعني که هر وقت بخوان مُردي اونا در عوض تو مرگ باباتو ميخواستن
_چرا بابام؟مگه بابام چيکارشون کرده بود؟
_صبر کن گفتم که تو قلب گروه بودي رئيس ايران و در واقع رئيس فرعي و ظاهري گروه که عاشقت بود رئيس کل گروه هم ديوونت
_رئيس اصلي مگه کي بوده که ديوونه من بوده؟اينا چه ربطي به بابام داره اخه؟
_رئيس کل گروه بابات بود
_چـــــــــي؟؟
_اره عموم رئيس کل گروه بود
_تو اين چيز ها رو از کجا ميدوني؟؟
_چون من معاون و همه کاره بابات من بودم تو و اميد اتفاقي با هم اشنا شديد و عاشق باباتم ميخواست تو به عشق حقيقي برسي نه هوسي بچگانه اما هوس نبود وقتي بعد 4سال باز همديگرو دوست داشتيد بابات خواست شما به هم برسين
تا اينکه اون اتفاق افتاد و کيارش اومد و همه چيزو در مورد تو به بابات گفت
کيارش_اره همه چيزو عشقم تهديدها همون زمان که اخلاقم بد شده بود به خاطر تهديد ها بود بابات خوب گوش داد و اخرشم گفت که بکشمش اما مگه ميشد استادتو بکشي؟ گفتم نه و از اونجا خارج شدم و اومدم پيش تو که اگه قرار هس بميريم با هم بميريم
_علي تو اينا رو از کجا ميدوني؟
_چون من همون جا بودم کيارش رفت و من موندم بابات گفت بکشمش گفتم عمرا وصيعت کرد که شما رو در اخر اين جوري به هم برسونم تا به عشق حقيقي برسيد گفت ازت راضيه همون جوري که ميخواست بزرگ شدي قوي و مستقل و در عين حال لطيف و ضعيف اما هر کدوم به موقع خودش و رئيس خوبي براي گروه ميشي بابات مي خواست شما عشق و دوري رو کاملا مزه مزه کنيد تا هميشه قدر هم رو بدونيد حالا ديگه حرفام تموم شد بابات جلوي چشماي من خودشو کشت خيلي سخته استادت عموت همه کست رئيست جلو چشمات خودشو بکشه و تو هيچ کاري نتوني بکني خيلي.......حالا اتخاب با خودته
دستي به صورتم کشيدم خيس خيس بود هم من هم علي هم کيارش و هم ترنم
نگاهي به ورق کردم تک دل اما من تک عشق خودمو پيدا کردم ورقو قبل از اينکه هر کسي ببينه انداختم تو شومينه و سريع زدم بيرون
رفته بوديم براي بازي پاسور هتل ساحلي کنار دريا رفتم وسط دريا اب ا زير گلوم مي امد دلم به شدت درد گرفت و تعادلمو از دست دادم اما در اوج نااميدي دستي دور کمرم حلقه شد از دريا بيرون اومديم سيلي محکم بهم زد اما سريع منو کشيد تو اغوشش
_کيانا نميگي من بي تو چيکار کنم؟؟تا حالا اميد داشتم برميگردي اتفاقي برات بيوفته چي؟
_برام نه براتون
_چي؟
_منم بچم من تک دلمو سوزوندم اما تک عشقمو پيدا کردم تک عشق من عاشقتم
و لباشو گذاشت رو لبام.....
پايان
نظرات شما عزیزان: